رهگذر |
||
برچسب:, :: :: نويسنده : آلوچه
خسته نباشي رهگذر با يك فنجان چاي
مهمان من باش
مي دانم كه مي روي
اما فقط براي لحظه اي
بگذار آرام بگيرم كه
امروز كسي
مهمان لحظه هايم بود
سقف آسمان دلم
ترك خورده
و باران چشمانم
فرش دستانم را خيس كرده
و من از اين مهم واهمه دارم
كه مبادا قطره هاي باران
گل آرزوهايم را
ناديده بگيرند
سطر به سطر آرزوهايم
پر شده از ياد تو
هر چه بيشتر ورق مي زنم
دلتنگي غوطه ور مي شود
نمي خواهد به عقب برگردي
همين كه بگويي
"جايت خالي"
براي يك عمر كفايت مي كند
مرا به ذهنت بسپار
اندكي ولي طولاني
بگذار اين سخن
تا هميشه از من بماند كه
مرا به خاطر بسپار
اندكي ولي طولاني
صداي خش خش برگ ها
آزارم مي دهد
و مرا به سكوت
دستور مي دهد
سكوتي
متلاطم تر از فرياد ها
شب است
و باران به شيشه مي خورد
و من مثل هميشه
پشت شيشه غبار الود خاطره ها
منتظر سوي چراغي
يا صداي رهگذري
كه مرا با خود
به بيرون از انديشه ها
هدايت مي كند
و من مي دانم او مي داند
كه من از تنهايي در هراسم
دوستم راست مي گفت
كه اين دنيا
ارزش هيچ ندارد
اما من هنوز در حيرتم
كه چرا من
براي اين بي ارزش
ساليان درازي است كه
از چشمان خويش
گذشته ام
مي داني رهگذر
ديگر هواي ماندن نيست
حتي قلم هم
در دستم سنگيني مي كند
اين راه راه رفتن است
بايد رفت
اما نه
انگار از آن دور دست ها
صدايي مرا از رفتن باز مي دارد
صدايي كه آهسته مي گويد:
با من بمان
نظرات شما عزیزان:
سلام عزيزم اشعار بسيار قشنگي بود خوشحال ميشم يه گذري هم به وب من داشته باشي
آخرین مطالب پيوندها سیستم تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان رهگذر و آدرس sahar2224.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات خود را در زیر نوشته.در صورت وجود لینک ما در سایت شما.لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار می گیرد
نويسندگان |